چشم ها باید نجیب باشند، هر دیدنی را ندیده باشند. چشم ها باید حرف دل بگویند و آیینه دل باشند ؛ زلال و آرام باشند. چشم ها باید بتوانند جذب کنند نه اینکه برانند، نگاه شان باید آرام بخش باشد.
چشم ها باید از شادی بدرخشند، نه این که غبار غم بگیرند. هیچ چیز در دنیا ارزش این را ندارد که برق شادی چشم هایت را با غبار غم جابه جا کنی ، باور کن.
...گویا دیگر در این حوالی نمیتوان عاشق شد!
دیگر کوهی برای ظهور تیشه وریشه نمانده
همه در خوابند
فرهاد خواب تر ازهمه
خوابهای تلخ وتکراری میبینیم
دیگر دستی برتن قلم و کاغذ کشیده نمیشود
کسی برای عذرا کتاب نمینویسد
رستم به دشت سمنگان نمیرود
دیگرکسی بهنارنج اسیر دردستان یاران زلیخا نمیاندیشد
گویی عشق مرده است
باید عشق را در نسخ خطی و چاپهای سنگی جستجوکنیم
باید عشق رادر موزه های ازمابهتران رویت کنیم
چشمهها درحسرت رویش تنی مرمرین روزوشب راگز میکنند
قلبهابرای عشق نمی تپند
لغت نامه هااز معنای جنون مجنون عاجزند
لیلی حیران بیابان جهل است
دیگر کسی ظرفی نمی شکند
دیگر کسی از گذر کسی عبور نمیکند
بیشههاهمه بی ریشه
بیشهها بیآب دلها بی عشق
گُردآفرینان این حوالی درپس ویترینهای مجازی اسیر
سهرابها اسیر اسارت کرکس
سوزاندن پرسیمرغ از برایچه؟
منطق الطیر اوج بی منطقی
کوه قاف مملو ازقال و مقال