سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و چون از صفین باز مى‏گشت ، به گورستان برون کوفه نگریست و فرمود : ] اى آرمیدگان خانه‏هاى هراسناک ، و محلتهاى تهى و گورهاى تاریک ، و اى غنودگان در خاک اى بى کسان ، اى تنها خفتگان اى وحشت زدگان شما پیش از ما رفتید و ما بى شماییم و به شما رسندگان . امّا خانه‏ها ، در آنها آرمیدند ، امّا زنان ، به زنى‏شان گزیدند . امّا مالها ، بخش گردیدند . خبر ما جز این نیست ، خبرى که نزد شماست چیست ؟ [ سپس به یاران خود نگریست و فرمود : ] اگر آنان را رخصت مى‏دادند که سخن گویند شما را خبر مى‏دادند که بهترین توشه‏ها پرهیزگارى است . [نهج البلاغه]

آذر اندیشه

به نام خالق زیبایی ها

سلام به همه دوستان عزیز که از وبلاگم دیدن می کنید
امروز به یکی از وبلاگها رفتم و پست جدیدی دیدم که بسیاربسیار متاثر شدم و تصمیم گرفتم این پست رو بدون هیچ کم وکاستی در وبلاگم بگذارم
حتما شما هم متاثر خواهید شد:

به داد این فرشتگان مظلوم برسید .

دقایقی پیش این تصاویر را یکی از خوانندگان خوب سایت " یادداشت های یک خبرنگار " برام فرستاد .  چون هیچ توضیحی نداشت ، با خود فکر کردم عکس هایی از تئاتر کودک است . اما بعد متوجه شدم این فرشتگان معصوم همان دانش آموزانی هستند که بر اثر آتش گرفتن بخاری مدرسه به این شکل در آمده اند ! بنده به عنوان یک انسان از ظلمی که بر اثر غفلت و حادثه برای این کودکان مظلوم پیش آمده است ، بسیار متآثر شدم . از آن جا که به خواست خداوند متعال در کشور ما  جراحان پلاستیکی  فراوانی وجود دارند . بدینوسیله از یکایک آن ها ملتمسانه دعوت می کنم با یاری افراد خییر و انسان های نیکو کار به یاری این فرشتگان مظلوم بشتابند .

 

 

من از تمام انسان های آگاه و با شرف ایرانی به ویژه جراحان محترم پلاستیک و سایر آقایان اطباء خواهش می کنم با مساعدت مردم خوب کشور و خییرین محترم برای نجات جان این فرشتگان معصوم قدمی خیر خواهانه برداشته و این عزیزان را به زندگی عادی برگردانند .

ما می توانیم بار دیگر شادی و لبخند را بر چهره غم زده این عزیزان زنده کرده و آرامش را به خانواده آن ها اهداء نماییم .

سایت " یادداشت های یک خبرنگار " مفتخر است به عنوان هماهنگ کننده این حرکت عاطفی و انساندوستانه در خدمت هموطنان باشد .  

بدیهی است تا انتخاب نشدن فردی معتمد ( ترجیحآ از میان پزشکان جراح ) هیچ گونه هزینه مالی اخذ نخواهد شد . و مدیریت این سایت در حال حاضر فقط مسئولیت دریافت اعلام آمادگی و نظرات هموطنان گرامی را پذیرا می باشد .

گفتنی است تصاویر  دریافتی مربوط به خبرگزاری فارس است که توسط عکاس محترم آن آقای فرامرز میرزا احمدی تهیه شده است .

از سایر همکاران و مدیران وبلاگ ها خواهش می کنم در معرفی  لینک فوق این عزیزان را یاری فرمایند .  

آدرس ای میل :

behrouz.journalist@gmail.com 

برگرفته از وبلاگ ناخدا با خدا(http://www.313yar.com )
متاسفم که از این پست متاثرتون کردم اما گاهی یک تلنگر لازمه....

 




اذر اندیشه ::: پنج شنبه 87/3/30::: ساعت 12:8 عصر

 

اسرار نهفته در آب

جایی(مجله موفقیت) در مورد پیام های نهفته در آب مطلبی دیدم که جالب بود بهتردیدم برای شما هم بیان کنم.

نوشته بود:
آب قابلیت نسخه برداری و حفظ اطلاعات را دارد و همین اطلاعات می توانند زندگی انسان را دگرگون کنند.
برای درک آب لازم است کاینات، اعجاز طبیعت و حیات خودمان را درک کنیم.
آزمایشات دکتر ایموتو نشان می دهد که اگر آب در معرض عباراتی مانند "متشکرم" ویا "عشق وقدردانی" قرارگیرد، بلورهایی بسیار زیبا تشکیل می دهد، اما اگر در معرض عباراتی منفی مانند: "تواحمقی" و "شیطان" قرارگیرد، بلورهایی زشت وعجیب وغریب وتکه تکه درست می کند.
یکی از آزمایشات این کتاب:
دو گیلاس برداشتم و روی یکی از آنها کلمات "یاهو"، "یامحمد" و"یاعلی" را نوشتم وگیلاس دیگر را بدون این که چیزی رویش بنویسم، درکناری گذاشتم. همانطور که میدانید پس از گذشت چند روز میوه ها پلاسیده می شودو می گندد. ولی با گذشت 12روز، گیلاسی که آن کلمات رویش نوشته شده بود همچنان سالم وشاداب ماند وگیلاس دیگر پلاسیده شد.
کاینات از چه تشکیل شده؟
درک این واقعیت که ما اساسا از آب تشکیل شده ایم ، عامل عمده گشایش رمز کاینات است. آب آیینه روح وروان است. کل کاینات در حال ارتعاش است و هرشی ای فرکانسی مخصوص به خود دارد، که منحصر به فرد است.
انسان ها هم در حال ارتعاش هستند وهرفردی در فرکانسی مخصوص به خود در ارتعاش است.
آدمی که به شدت غمگین است، فرکانس اندوه از خودش ساطع می کند وآدم سرزنده وبشاش، ساطع کننده فرکانس سرزندگی است. کسی که به دیگران عشق می ورزد، فرکانس عشق از خود ساطع می کند.این اصل در مورد اشیا واماکن هم صدق می کند.
دنیای ما به خوبی طراحی شده است وهمه چیز در توازن وهماهنگی به سرمی برد. موسیقی وکلامی که برزبان رانده می شود، ارتعاش دارد وهرکسی به راحتی آن را درک وتفسیر می کند.آب دقیقا ارتعاشات موجود درجهان را منعکس می کند وآن ها را به شکل هایی تغییر میدهد که برای انسان قابل رویت نیست. وقتی نوشته ای به آب نشان داده می شود، آب آن را به صورت ارتعاش دریافت می کند و پیام را به شکلی به خصوص ارایه می دهد.
آبی که درمعرض "متشکرم" قرارمیگیرد، بی توجه به نوع زبان، بلورهایی هندسی و زیبا می سازد.
اما آبی که درمعرض "تو احمقی" قرار می گیرد به تشکیل بلورهای بدریخت و شکسته منجر می شود.
کلمات "عشق" و"قدردانی" پایه واساس قوانین طبیعت وپدیده حیات را تشکیل می دهد.
عباراتی حاکی از ناسزاگویی ، لطمه زدن ومسخره کردن، نتیجه فرهنگ خلق شده به دست بشر است.
گیاهان ودرختان برای هم احترام قائلند. ....

                                                                                                                        

 




اذر اندیشه ::: جمعه 87/3/24::: ساعت 12:40 عصر

 

مختصری در.....
حضرت فاطمه (س) بانوی نمونه اسلام است.وی بدون شک در راس تمام بانوان اسلام قرار دارد. او تنها بانویی است که پدرش معصوم، شوهرش معصوم , وخودش نیز معصوم بوده است.
متاسفانه زندگی آن بانوی بزرگ تا حدی تاریک مانده و در مدارک اولیه اسلام مطلب زیادی ندارد. زیرا:
1- دوران زندگی حضرت زهرا(س) کوتاه بود واز هیجده سال تجاوز نکرد.
2- حضرت زهرا چون زن بود واکثر دوران زندگی اش را در خانه سپری می کرد کمتر کسی می توانست به طور کامل از زندگی داخلی او اطلاع پیدا کند.
3- افکار مردم آن عصر بدان پایه نبود که برای زندگی دختر پیغمبر و بانوی نمونه اسلام اهمیت وارزش زیادی قائل باشند تا درحفظ جزییات آن کوشش نمایند.

 

قبر فاطمه (س)
فاطمه(س) خود تصمیم گرفته بود که قبرش مخفی بماند وازهمین رو وی را در تاریکی شب به خاک سپردند.

1-     بعضی گفته اند که وی در روضه رسول خدامدفون است. مجلسی از محمدبن همام نقل کرده که گفت: علی(ع) فاطمه را در روضه پیامبر مدفون ساخت ولی آثار قبر را بکلی از بین برد.
شیخ طوسی می فرماید: ظاهرا فاطمه(س) را در روضه پیغمبر یا خانه خودش دفن کرده باشند.ازجمله شواهدش این حدیث از رسول خداست: بین قبر من و دخترم روضه ای است  از روضه های بهشت.
2- "مجلسی" از "ابن بابویه" نقل کرده که فرمود: نزد من به صحت رسیده که فاطمه(س) را در خانه اش مدفون نمودند. بعد از آنکه بنی امیه مسجد را توسعه دادند قبر فاطمه در مسجد واقع شد.
3- صاحب کشف الغمه می نویسد: مشهورآنست که فاطمه (س) را در بقیع دفن کردند.
ابن جوزی می نویسد: گفته شده که فاطمه در بقیع مدفون است.
4- ابن جوزی می نویسد: بعضی گفته اند که زهرا(س) در کنار خانه عقیل مدفون شد وبین قبرآن حضرت تا راه، هفت ذراع فاصله است. عبدالله بن جعفر گفت: مورد تردید نیست که قبر زهرا(س) درکنار خانه عقیل واقع شده است.

 

در بین این احتمالات، احتمال اول و دوم بر سایر احتمالات ترجیح دارد.                                                
به نقل از کتاب: بانوی نمونه اسلام(فاطمه زهراعلیها سلام)
نویسنده: (ابراهیم امینی)

 




اذر اندیشه ::: شنبه 87/3/18::: ساعت 11:4 صبح

 

روزی بیاید و آن روز دور نباشد که آدمیان بدین نگاه در هم بنگرند و آن چه فرشتگان را در پیش آدم به سجود آورد در دیده یکدیگر ببینند و با هم مهربان شوند. (  استاد الهی قمشه ای)
                                                                                                                                                                             
 

زیبایی شرط نیست
یکی از شاگردان شیوانا غمگین و افسرده کنار جویبار نشسته بود و با چوب به سطح آب می زد. شیوانا کنارش نشست و احوالش را پرسید. پسر جوان گفت: "به دختری علاقمند شده ام که صاحب جمال است و معصوم وباشرم. اما همان طور که می بینید من بهره ای از زیبایی نبرده ام وپسران زیادی در این دهکده هستند که از من زیباترند. به همین خاطر خوب می دانم که هرگز جرات نخواهم کرد عشقم را به او ابراز کنم وباید به خاطر زیبا نبودن او را فراموش کنم؟"
شیوانا دستی به شانه جوان زد وگفت: "این احساس دلتنگی که درنگاه ودل وصدایت موج می زند، اسمش شور وعشق و دلدادگی است. می بینی که عشق، بدون توجه به جمال وچهره  به قول خودت نه چندان زیبا، قلب تو را تصاحب کرده واین یعنی برای عاشق شدن حتما لازم نیست که فرد زیبا باشد. برای عاشق بودن و عاشق ماندن هم همین طور.
زیبایی فقط به درد نگاه اول می خورد تا توجه را به سمت خود جلب کند. وقتی نگاه در نگاه تلاقی کرد و جرقه عشقی ظاهر نشد، آن رخ زیبا به درد نمی خورد. اما نگاه تو با یک هم نگاهی به شعله عشقی پرشور تبدیل شده واین نشانه خوبی است.
من جای تو بودم به جای کلنجار رفتن با خودم وچوب بر آب زدن، گلی می چیدم و به خواستگاری یار می رفتم.فقط همیشه به خاطر بسپار که در مرام عاشقی زیبایی شرط نیست. عشق با خودش زیبایی را می آورد و همه چیز را زیبا می سازد.

                                                                                                                                                                                                  (موفقیت)




اذر اندیشه ::: چهارشنبه 87/3/15::: ساعت 11:25 صبح

الهی

چه زیباست ایام دوستان با تو؛

چه نیکوست معاملتِ ایشان درآرزوی دیدار تو؛

چه خوش است گفت وگوی ایشان در راه جست وجوی تو؛

چه بزرگواراست روزگار ایشان درسرِ کارِ تو؛

یک داستان 

روزی ،روزگاری پادشاهی 4 همسر داشت . او عاشق و شیفته همسر چهارمش بود . با دقت و ظرافت خاصی با او رفتار میکرد و او را با جامه های گران قیمت و فاخر میآراست و به او از بهترینها هدیه میکرد. همسر سومش را نیز بسیار دوست میداشت و به خاطر داشتنش به پادشاه همسایه فخر فروشی میکرد. اما همیشه میترسید که مبادا او را ترک کند و نزد دیگری رود. همسر دومش زنی قابل اعتماد، مهربان، صبور و محتاط بود. هر گاه که این پادشاه با مشکلی مواجه میشد، فقط به او اعتماد میکرد و او نیز همسرش را در این مورد کمک میکرد. همسر اول پادشاه، شریکی وفادار و صادق بود که سهم بزرگی در حفظ و نگهداری ثروت و حکومت همسرش داشت. او پادشاه را از صمیم قلب دوست میداشت، اما پادشاه به ندرت متوجه این موضوع میشد .

روزی پادشاه احساس بیماری کرد و خیلی زود دریافت که فرصت زیادی ندارد. او به زندگی پر تجملش می اندیشید و در عجب بود و با خود میگفت "من 4 همسر دارم ، اما الان که در حال مرگ هستم ، تنها ماندهام."

بنابراین به همسر چهارمش رجوع کرد و به او گفت" من از همه بیشتر عاشق تو بودهام. تو را صاحب لباسهای فاخر کردهام و بیشترین توجه من نسبت به تو بوده است. اکنون من در حال مرگ هستم، آیا با من همراه میشوی؟" او جواب داد "به هیچ وجه!" و در حالی که چیز دیگری میگفت از کنار او گذشت. جوابش همچون کاردی در قلب پادشاه فرو رفت. پادشاه غمگین، از همسر سوم سئوال کرد و به او گفت "در تمام طول زندگی به تو عشق ورزیدهام، اما حالا در حال مرگ هستم. آیا تو با من همراه میشوی؟" او جواب داد "نه، زندگی خیلی خوب است و من بعد از مرگ تو دوباره ازدواج خواهم کرد." قلب پادشاه فرو ریخت و بدنش سرد شد. بعد به سوی همسر دومش رفت و گفت "من همیشه برای کمک نزد تو می آمدم و تو همیشه کنارم بودی. اکنون در حال مرگ هستم. آیا تو همراه من میآیی؟ او گفت "متأ سفم ، در این مورد نمیتوانم کمکی به تو بکنم، حداکثر کاری که بتوانم انجام دهم این است که تا سر مزار همراهت بیایم". جواب او همچون گلوله هایی از آتش پادشاه را ویران کرد. ناگهان صدایی او را خواند، "من با تو خواهم آمد، همراهت هستم، فرقی نمیکند به کجا روی، با تو میآیم." پادشاه نگاهی انداخت، همسر اولش بود ! او به علت عدم توجه پادشاه و سوء تغذیه، بسیار نحیف شده بود. پادشاه با اندوهی فراوان گفت: ای کاش زمانی که فرصت بود به تو بیشتر توجه میکردم .

 

     در حقیقت، همه ما در زندگی کاری خویش 4 همسر داریم. همسر چهارم ما سازمان ما است. بدون توجه به اینکه تا چه حد برایش زمان و امکانات صرف کرده ایم و به او پرداخته ایم، هنگام ترک سازمان و یا محل خدمت، ما را تنها میگذارد. همسر سوم ما، موقعیت ما است که بعد از ما به دیگران انتقال می یابد. همسر دوم ما، همکاران هستند. فرقی نمیکند چقدر با هم بوده ایم، بیشترین کاری که میتوانند انجام دهند این است که ما را تا محل بعدی همراهی کنند. همسر اول ما عملکرد ما است . اغلب به دنبال ثروت ، قدرت و خوشی از آن غفلت مینماییم. در صورتیکه تنها کسی است که همه جا همراهمان است .

همین حالا احیائش کنید، بهبود سازید و مراقبتش کنید.

                                                           ازکتاب چهار گفتار

 

 




اذر اندیشه ::: جمعه 87/2/27::: ساعت 9:41 صبح

به نام خدا

پاسخ معما

پاسخ این معما علیرغم ظاهر پیچیده پرمعادله و مجهول آن بسیار اسان است.شاید هدف انیشتن از طرح نمودن این معما محک هوش افراد نبوده باشد بلکه وی با طرح این معما می خواهد نشان دهد که ما انسانها درمواجهه با مسایل و مشکلات قبل از آنکه صورت مسئله(اصل مشکل) را بدرستی درک کنیم خود را در گردابی از مجهولات تصور می کنیم. او با این معمای ساده به ما ثابت می کند که" مسائل ومشکلاتتان بسیار ساده تر و قابل حل تر از آن است که تصور می کنید." کافی است که آن را درک کنید و بر موضوع احاطه یابید....
شاید هم انیشتن با درک این موضوع و با درک ساده ترین مسایل پیش پا افتاده که از نظر خیلی ها قابل توجه نیست توانست به پیچیده ترین مسایل فیزیک دست یابد....

خوب دوستان عزیز پاسخ معما به این شرح است:

اگر ابتدای معما را به خوبی دقت فرمایید گفته شده است که 5 خانه داریم که در هرخانه فقط یک حیوان (خانگی) زندگی می کند. در شرح خانه ها هم اسم 5حیوان آمده است:

1-    اسب 2- گربه 3- سگ 4- پرنده 5- کبوتر

بنابراین با توجه به اینکه در هرخانه فقط یک حیوان زندگی می کند بنابراین ماهی در هیچ یک از خانه ها زندگی نمی کند.

***با تشکر از همراهی تون در حل این معمای به ظاهر پیچیده***

راستش خودم هم نتونستم این معما رو حل کنم...

 




اذر اندیشه ::: چهارشنبه 87/2/18::: ساعت 9:35 عصر

؟؟؟؟؟؟معما؟؟؟؟؟؟....

امروز آپی متفاوت خواستم بگذارم ، آپی که به احتمال زیاد اگه اهل تفکر باشین حتما خوشتون می یاد...
چند روز پیش سایتی به میلم یک معما فرستاده بود که دیروز خیلی سعی کردم حلش کنم اما یک کم سخت بود. امروز این معما رو برای شما می گذارم تا شما هم سعیتون رو بکنین در آپ بعدی پاسخ معما رو می گذارم.
*فقط یک توصیه اگه خواستین حلش کنین حتما دیس کانکت بشین چون زمان می بره*
1) در خیابانی، پنج خانه در پنج رنگ متفاوت وجود دارد.
2) در هریک از این خانه ها یک نفر با ملیتی متفاوت از دیگران زندگی می کند.
3) این پنج صاحبخانه هر کدام نوشیدنی متفاوت می نوشند، سیگار متفاوت می کشند وحیوان خانگی متفاوت دارند.

سوال: کدامیک از آنها در خانه، ماهی نگه می دارد؟ 

راهنمایی:

1) کبوتر در خانه قرمز زندگی می کند.
2) مرد سوئدی، یک سگ دارد.
3) مرد دانمارکی چای می نوشد.
4) خانه سبز رنگ در سمت چپ خانه سفید قرار دارد.
5) صاحبخانه خانه سبز، قهوه می نوشد.
6) شخصی که سیگار
Pall Mall
می کشد پرنده پرورش می دهد.
7) صاحب خانه زرد، سیگار
Dunhill می کشد.
8) مردی که در خانه وسطی زندگی می کند، شیر می نوشد.
9) مرد نروژی، در اولین خانه زندگی می کند.
10) مردی که سیگار
Blends  می کشد در کنارمردی که گربه نگه می دارد زندگی می کند.
11) مردی که اسب نگهداری می کند، کنار مردی که سیگار
Dunhill  می کشد زندگی می کند.
12) مردی که سیگار
 Blue Master می کشد، آبجو می نوشد.
13) مرد آلمانی سیگار
 Prince می کشد.
14) مرد نروژی کنار خانه آبی زندگی می کند.
15) مردی که سیگار
Blends  می کشد همسایه ای دارد که آب می نوشد.

آلبرت انیشتن این معما را در قرن نوزدهم میلادی نوشت، به گفته وی ؟؟% از مردم جهان نمی توانند این معما را حل کنند! شما چطور؟؟؟؟

منتظر جوابهاتون هستم ...???

?امیدوارم موفق بشین""

 




اذر اندیشه ::: چهارشنبه 87/2/4::: ساعت 9:22 صبح

چشم مادر

الهی

زندگانی همه با یاد تو، وشادی همه با یافتِ تو.

وجان آن است که در اوشناختِ تو!

 

تقدیم به همه مادران...
چشم مادر

مادر من فقط یک چشم داشت
من از او متنفر بودم....
اون همیشه مایه خجالت من بود

اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها وبچه مدرسه ای ها غذا می پخت
یک روز اومده بود دم در مدرسه که منو به خونه ببره خیلی خجالت کشیدم.
آخه اون چطور تونست این کار رو با من بکنه؟
روز بعد یکی از همکلاسی ها منو مسخره کرد و گفت: مامان تو فقط یک چشم داره!
فقط دلم میخواست یک جوری خودمو گم وگورکنم...کاش زمین دهن وا میکرد ومنو...
کاش مادرم یه جوری گم وگورمی شد...
روز بعد بهش گفتم:
اگه واقعا می خوای منو بخندونی وخوشحال کنی چرا نمی میری؟
اون هیچ جوابی نداد....
دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ کاری با اون نداشته باشم
سخت درس خوندم وموفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپوربرم
اونجا ازدواج کردم
واسه خودم خونه خریدم
زن وبچه و زندگی....
اززندگی، بچه ها وآسایشی که داشتم خوشحال بودم
تا اینکه یک روز مادرم اومد به دیدن من
اون
سالها منو ندیده بود
وهمینطور نوه هاشو
وقتی ایستاده بود دم در
بچه ها به اون خندیدند
ومن سرش داد کشیدم
که چرا خودش رو دعوت کرده که بیاد اینجا،اونم بی خبر؟
سرش داد زدم،
چطورجرأت کردی بیای به خونه من و بچه ها رو بترسونی؟
گم شو از اینجا

همین حالا!
اون به آرامی جواب داد، اوه خیلی معذرت می خوام
مثل اینکه آدرس رو عوضی اومد!
و بعد فورا رفت و از نظرناپدید شد.
یک روزدعوت نامه ای اومد در خونه من برای شرکت در جشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه
ولی من
به همسرم گفتم برای یک سفر کاری میرم
بعد از مراسم
رفتم به اون خونه قدیمی خودمون
البته فقط از روی کنجکاوی
همسایه ها گفتن که اون مرده.
اونا یک نامه به من دادند که اون ازشون خواسته بود که بدن به من
متن نامه این بود:
ای عزیزترین پسرم
من همیشه به فکر تو بوده ام
منو ببخش که به خونه ات اومدم وبچه هاتو ترسوندم
خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری می یای اینجا
ولی من ممکنه که نتونم از جام بلندشم که بیام تورو ببینم
وقتی داشتی بزرگ میشدی
از اینکه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسف بودم
آخه می دونی....
وقتی تو خیلی کوچیک بودی
تو یه تصادف
یک چشمت رو از دست دادی
به عنوان یک مادر نمی تونستم تحمل کنم و ببینم که تو داری بزرگ می شی با یک چشم
بنابراین چشم خودم رو به تو دادم
برا ی من افتخار بود که
پسرم می تونست با اون چشم
به جای من دنیای جدید رو بطور کامل ببینه
با همه عشق وعلاقه من به تو:
مادرت

 

 




اذر اندیشه ::: یکشنبه 87/1/18::: ساعت 7:0 عصر

فرا رسیدن سال نو و تقارن آن با مبعث حضرت رسول(ص) و ولادت حضرت جعفر صادق(ع) مبارک باد

یا مقلب القلوب! قلب ما را در افق قبله قرارده تا نماز دل در جانمان مدام و جانمان جانماز عشق شود.
یا مقلب القلوب و الابصار! چشمانمان را از دیدن به زیبا دیدن وبصیرت پرشکوه گردان و چنان تقدیرمان کن که جز زیبایی آیات تو را نبینیم تا آنگاه که دل یاد دیده ها می کند، برآن جز حد عشق و خنجرطامات و شمشیرشطحیات لازم نیاید.

یا مدبر!به تدبیرخویش گره از کارفروبسته ما برگیر وچنان کن که شایسته شأن خلیفه اللهی شویم.
یا مدبرالیل و النهار!
در نصف النهارمعرفت، ما را بر خط ایستادگی در کنارولایت در برابر ظلم پایدار بدار و شبهامان را چونان روز، جهان افروز فرما تا درتاریکی زندگی مان چراگاه شیطان نشود.
یا محول! درتقدیرمان تغییر مدام را مقررفرما.

یا محول الحول والاحوال! ما رابه احوال پرسی از خویش مأمور کن تا ازنفس خویش حساب کشیم،
حول حالنا الی احسن الحال!
پس ای مهربان ترین در تقدیرما، تغییر مقررفرما و ما را از این احوال وارهان و به نیکوترین حال برسان.
...و دعای آخر؛
ما را بازدرآغاز قرارده، آغازی که به سوی تو باشد و سرانجامش هم توباشی. ای خدای نوروز، ای صاحب لحظه های ناب عید، روز ما و جامه مان را نو و روزی و جانمان را نوتر فرما.

امیدوارم سال بسیار نیکویی داشته باشین، در این لحظات آغازین سال نو برای شفای همه مریضان و خوشبختی و رفع گرفتاری و سلامتی همه دعا کنیم.




اذر اندیشه ::: پنج شنبه 87/1/1::: ساعت 12:37 عصر

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ